مثل کبریت کشیدن در باد

                                     زندگی دشوار است

من خلاف جهت آب شنا کردن را

                                   مثل یک معجزه باور دارم

آخرین دانه ی کبریتم را،

                                  میکشم در این باد

          هر چه بادا باد....


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:کبریت, شنا کردن, | 21:45 | نویسنده : مریم |

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه،

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوبار صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی....


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 19:40 | نویسنده : مریم |

هر کس گمشده ای دارد
و خدا گمشده ای داشت
هر کسی دو تاست
و خدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست!
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت !
" در آغاز هیچ نبود ، کلمه ای بود و آن کلمه خدا بود "
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.

"دکتر علی شریعتی"


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:خدا, تنهایی, | 18:31 | نویسنده : مریم |

فقیری غمگین از خرابه ای رد می شد و

کیسه ای از گندم را بر دوش خود می کشید.

تا به کودکانش برساند.در راه با خود می گفت:

(خدایا!این گره را از زندگی من باز کن)

ناگهان گره ی کیسه باز شد و گندمها روی زمین ریخت.

مرد فقیر عصبانی شد و گفت:

(خدایا!گفتم گره ی زندگی ام را باز کنی،نه گره کیسه ام را)

سپس با عصبانیت مشغول جمع کردن گندم ها شد.

ناگهان در میان گندم ها،کیسه ای پر از سکه های طلا را دید

و از قضاوت عجولانه و بی اعتمادیش نسبت به (او)شرمنده شد....


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:گره زندگی,اعتماد, | 14:35 | نویسنده : مریم |

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم‌های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
 
خدایا بی پناهم ، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده‌ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها
 
چو نیلوفر عاشقانه چونان می‌پیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد؟
به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد؟

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:غم عشق,عاشقان, | 17:5 | نویسنده : مریم |

مهربانا
جان مرا آن گونه آرام کن تا آنجا که بی مهری است
عشق بورزم آنجا که تقصیر وکوتاهی است ببخشایم وآنجا که نومیدی است به نور امید زنده نگهدارم
پس مرا ایمانی عطا فرما که تردیدها را با یقین استوار گردانم و اندوه را با شادمانی تباه سازم
که این است زندگی شکیبایان مصلحت

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:تولد,,,, | 6:34 | نویسنده : مریم |

فقر اینه که دو تا النگو توی دستت باشه

و دو تا دندون خراب توی دهنت،

فقر اینه که رژلبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری،

از شام دیشب و فردا شب خانوادت بهتر باشه

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و

یادت باشه،اما تاریخ کشور خودت رو ندونی

فقر اینه که تو خیابون آشغال بریزی

و از تمیزی خیابانهای اروپا تعریف کنی

فقر اینه که ماشین چهارصدملیونی سوار بشی

و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی

فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی،

ولی تو خونه،بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه:

که بر حسب اتفاق،قاب عکس مورد علاقه ت رو شکسته

فقر اینه که ورزش نکنی و بجاش برای تناسب اندام

از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری،

فقر اینه که در اوقات فراغتت،بجای سوزاندن چربیهای بدنت،

بنزین بسوزانی

فقر اینه که کتابخونه ی خونه،کوچکتر از یخچالت باشه.

فقر اینه که بجای کمک به یه آدمی که نیازمند کمکه،

موبایلت رو در بیاری و ازش عکس بگیری....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:فقر,, | 22:39 | نویسنده : مریم |

برای من (خواندن ) اینکه شن ساحلها نرم است،

کافی نیست:می خواهم پای برهنه ام،

این نرمی را حس کند...

معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد،بیهوده است...(آندره ژید)

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:ماسه,ساحل, | 7:45 | نویسنده : مریم |

کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را؟

دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را

نسیمی نیست...ابری نیست...یعنی نیستی در شهر

تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را

مرا در حسرت نارنج زارانت رها کردی

چراغان کن شب این عصرهای پرتقالی را

دل تنگ مرا با دکمه ی پیراهنت وا کن!

رها کن از غم سنجاق،موهای شلالی را

اناری از لب ایوان باغت سرخ می خندد

بگیر از من بگیر این دستهای لاابالی را

شبی دست از سرم بردار وسر بر شانه ام بگذار

بکش بر سینه این دیوانه ی حالی به حالی را

نسیمی هست...ابری هست...اما نیستی در شهر

دلم بیهوده می گردد،خیابان های خالی را...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:نسیم,ابر, | 22:12 | نویسنده : مریم |

دیشب تو خواب با بارون مسابقه دادم،

اون بارید و من گریه کردم.

باهاش از تو حرف زدم

اون دلتنگ خورشید بود و من دلتنگ تو....

****************************

شبها چراغ دلت را روشن بگذار

تا فرشته ها راه پاکی را گم نکنند.

شبهای بی فرشته سنگین می گذرند

مثل روزهای بی تو....

****************************

یاد تو حس قشنگی ست که در دل دارم

چه تو باشی،چه نباشی،نگهش میدارم...

**************************

جای من یک دل سیر،چشم در آینه انداز و بگو:

بهترینم ای دوست!یادگار دیروز!دل من سیر برایت تنگ است...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:دلتنگی,دوست, | 22:23 | نویسنده : مریم |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.