بیا از امروز خدایمان را بیشتر دوست بداریم.
همان خدایی که دغدغه ی از دست دادنش را نداریم.
همان خدایی که من و تو را در آغوش گرفته و از مسیر
گل و لای عبور می دهد.بیا از امروز خدایمان را عاشقانه
دوست بداریم،همان خدایی که نه ترسی برای نبودنش داریم
نه آزردگی بخاطر رفیق نیمه راه بودنش.
او همیشه به من و تو لبخند می زند
و ما را عاشقانه دوست دارد.........
برچسبها:
قد بلندم...
اما نه آنقدر که
ابرها را کنار بزنم و
سر از کار خدا در آورم.
برچسبها:
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
برچسبها:
پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی؟
اگر ز لانه می روی،چرا شبانه می روی؟
قرار من،شکیب من،مهاجر غریب من
فدای غربتت شوم،که مخفیانه می روی
حیات جان،امید من،علی ز تو بود خجل
که با کبودی بدن،ز تازیانه می روی
کبوتر شکسته پر،مرا به همرهت ببر
چرا بدون همسرت ز آشیانه می روی؟
الا به رخ نشانه ات،مگر شکسته شانه ات
که موی زینبین خود،نکرده شانه می روی
فتاده بر دلت شرر،که تو در این دل سحر
ز همسرت غریب تر،برون ز خانه می روی
همای بی ترانه ام،چرا ز آشیانه ام
به کوی بی نشان خود،پر از نشانه می روی؟
چهار طفل خونجگر،زنند در غمت به سر
تو بر زیارت پدر،چه عاشقانه می روی...
برچسبها:
ای خوش آنروزی که ما در خانه مادر داشتیم
دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم
هر کسی جسم عزیزش روز بر دارد،ولی
ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم
کاش آنروزی که مردم مادر ما را زدند
ما یکی را در میان کوچه یاور داشتیم
کاش محسن را نمی کشتند که ما
یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم
آمد و رفت از جهان،محسن،ولیکن ما هنوز
آرزوی دیدن روی برادر داشتیم
این در و دیوار می گریند به حال ما که ما
مادری پهلو شکسته پشت این در داشتیم
مادر ما از جهان رفت،درحالیکه ما
گریه بر قبرش سر قبر پیامبر داشتیم...
برچسبها:
مزرعه،از نوع بذری که در آن کاشته می شود،آگاهی ندارد
فقط هرآنچه را در آن کاشته می شود؛می رویاند...
برچسبها:
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سر سبز،
چهار فصلش همه آراستگی است
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم،دل هر کس دل نیست
قلبها صیقلی از آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند،
سخن از مهر من و جور تو نیست،سخن از
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرور آور مهر...
برچسبها:
خدایا!
بابت هر شبی که بدون سپاسگذاری از تو
سرم را روی بالش گذاشتم
بابت هر صبحی که بدون سلام به تو آغاز کردم
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
بابت هر گرهی که به دست تو باز شد اما من
آنرا به شانس نسبت دادم
بابت هر گرهی که به دستم کور شد
و تو را مقصر دانستم مرا ببخش
کمکم کن که باور کنم
(تو کنار منی نه رو به روی من)...
برچسبها:
در لحظه ی تحویل و دگر گشتن سال
با سبزه و تنگ ماهی و آب زلال
با بوی گلی که بشکفد از تو مرا
مانند نسیم می پرم بی پر و بال...
آغاز سال نو رو به تمامی دوستان گلم تبریک میگم
امیدوارم که سال خوب و متفاوتی رو آغاز کرده باشید
و روزهای خوشی در انتظارتان باشد...
برچسبها:
...
با خودتان خوب تا کنید
با خودتان که خوب تا نکنید
روزگار شما را تا میکند
می کند توی پاکت و می اندازد توی صندوق پستی ؛
به یک مقصد نامعلوم
خودت به جان خودت بیفت
خودت خودت را بساز
خودت مواظب خودت باش
وگرنه دیگران به تو هر شکلی
که دلشان بخواهد میدهند.
برچسبها: