ای عبید! این گل صد برگ بر اطراف چمن
هیچ دانی که سحرگاه چرا می خندد؟
با وجود گره غنچه و تنگی دل او
حکمتی هست نه از باد هوا می خندد
چون ثبات فلک و کار جهان می بیند
به بقای خود و بر غفلت ما می خندد...(عبید زاکانی)
(عکاسی خودم)
نظرات شما عزیزان:
اینو گفتم که یک زمانی پست هایم تقیرر کردم بفهمین عوض نشدم .مدل خودم همینه
پاسخ:چرا؟!!!ما هر چی داریم از لطف و عنایتیه که خداوند نسبت به بنده هاش داره...همین که موضوع این وبت رو برای خداوند انتخاب کردی،مطمئن باش اتفاقی نبوده و لطف خدا بوده که مطالبی به این زیبایی بنویسی و امثال بنده اونها رو در مسیر زندگیم بکار ببرم و روی زندگیم تاثیر مثبت داشته باشه.و مطمئن باش که این کار شما هم بدون اجر نخواهد بود....به عنوان یک دوست به شما پیشنهاد می کنم که این وب رو با همین موضوعات ادامه بدین و اونها رو تو زندگیتون بکار ببرین و با افتخار بگین که آدم با خدایی هستین.نمی دونم چه چیزی باعث شده که اینقدر راحت بگین آدم با خدایی نیستین ولی هر مشکلی آدم داشته باشه هم همیشه باید سپاسگذار خداوند بود...موفق باشین...
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه، صبح
ازعمرشبی گذشت وتو بی خبری
خیلی زیبا بود مثل بقیه مطالبت
پاسخ:سلام آقا رضا...ممنون از لطفتون.نظرات شما هم خیلی زیبا هستند.
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران
مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.
روز مادر بر شما دوست عزیز مبارک باد مبارک
پاسخ:ممنون از مطلب زیبایی که برام نوشتین...روز مادر رو به شما دوست عزیز تبریک میگم.
برچسبها: