یکی از روزها،همین که پدر وارد خانه شد،مادر از شیطنت ها و بازیگوشی های پسر کوچکشان ناله کرد و شکایت سر داد.پدر که از کار روزانه،خسته و از موضوعی ناراحت بود،فوری شلاقش را برداشت و به قصد زدن پسرش بالا برد.پسر خواست فرار کند ولی دید همه ی درها به رویش بسته است و راهی برای فرار ندارد،برای همین خودش را به سینه ی پدر چسبانید.ناگهان پدر شلاق را رها کرد و فرزندش را با یک دست محکم در آغوش گرفت و با دست دیگر،آرام موهایش را نوازش کرد...
آیا تا به حال به آغوش گرم رحمت و عطوفت خدا پناه برده و مزه ی آن را حس کرده ایم؟(فروا الی الله و لا تفروا منه)(از خشم خدا) به خدا پناه ببرید و از خدا فرار نکنید.البته که خدا بعد از این بازگشت،ابر رحمتش را بر سرمان خواهد بارید،اما وقتی خالصانه خدای مهربان را اطاعت کنیم،جوشش رحمتش بی حساب می شود و ما را از لطف و مهربانی خود سرشار می کند و به ما می فهماند که از فرمانبری ما راضی ست...
(منبع:مجله ی راز)
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:ممنون از حضور گرمتون...
او آن قـدرخوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنیم
دسته گلی تقدیممان می کند...
خودش فرموده:
"با من باش تا با تمامی خدایی ام با تــــو باشم"
(حدیث قدسی)
اوج خوشبختی من پیدا کردن " تو "
از میان این همه ضمیر بود...!
احساسات خیلی شبیه امواج هستند
نمی توانیم مانع آمدنشان شویم
اما می توانیم انتخاب کنیم روی کدامشان سوار شویم
عالی بود مریم عالی <img src=\"http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif\ " width=\"18\" height=\"18\">
پاسخ:ممنونم از لطفت نیما جان!
ان شاالله عازم زيارت امام رضا هستم
چند وقتي نيستم
نائب الزيارة. تون هستم
حلال كنيد
پاسخ:بسلامتی خدیجه خانم!ممنون از لطفتون...خوش بگذره.
وب خیلی قشنگی دارید
موفق باشید
دوس داشتی بمنم سربزن
یاحق
پاسخ:سلام....ممنون از حضورتون.
برچسبها: