کاش باران بودم...

و غم پنجره را می شستم...

و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده،

از سر عشق ندا می دادم

پاک کن پنجره از دلتنگی!

که هوا دلخواه است...

گوش کن باران را

که پیامی دارد.

دست از غم بردار...

زندگی کوتاه است.

باز کن پنجره را

روز نو در راه است...

بیا ای نازنین باران!

که تنها تک درخت باغ احساس دلم امشب،

به رویای نوازش های انگشت تو پا برجاست.

بیا ای نازنین باران!

بیابان دلم امشب

هوایی تازه و نمناک می خواهد...

بنویس برادر بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد
بعداز همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل میبارند یا باران ندارد
بابا انار و سیب ونان را مینویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی مینویسد این ندارد ان ندارد
بنویس کی ان مرد امد توی باران ؟
این انتظار خیسمان پایان ندارد؟
(هادی) ! برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس : بابا مثل هر شب (نان ندارد)...
                                        شاعر: مهدی بهرامی